در طول قرن گذشته، روانشناسی علمی شاهد انفجاری از تحقیقات و نظریه‌ها در زمینه هوش و تست‌های IQ بوده است. اگرچه بسیاری از مردم فکر می‌کنند که حوزه هوش فقط یک حرف بی‌معنا است، یک افسانه مانند بسیاری دیگر که در مقاله سرگرم‌کننده ما درباره افسانه‌های هوش توضیح می‌دهیم، حقیقت این است که در روانشناسی، حوزه‌های کمی با این حجم از کار وجود دارد. اما حتی پس از این همه تحقیق، پیچیدگی عظیم هوش انسانی ما سوالات زیادی را بی‌پاسخ گذاشته است.

یک نظریه بسیار جدید در مورد هوش، با این حال، چندین نظریه و یافته قبلی را گرد هم آورده و در چند سال گذشته شواهد علمی زیادی جمع‌آوری کرده است. این نظریه به مدل هوش کاتل-هورن-کارول معروف است که به آن نظریه CHC نیز می‌گویند و معتبرترین نظریه هوش تا به امروز است.

همانطور که محققان هوش مک‌گرو و اشنایدر توضیح می‌دهند، مدل CHC پیشنهاد می‌کند که هوش دارای سه سطح است: که هوش (سطح-III) از چندین توانایی وسیع (سطح-II) مانند حافظه کوتاه‌مدت یا پردازش بصری تشکیل شده است، که خود این‌ها از توانایی‌های باریک‌تر (توانایی‌های سطح-I) تشکیل می‌شوند. احتمالاً این شما را به نظریه گاردنر درباره هوش‌های چندگانه یادآوری می‌کند، که در این واقعیت مشابه است که هر دو چندین توانایی هوش را پیشنهاد می‌کنند، اما مدل CHC سازماندهی توانایی‌هایی است که بیشترین میزان مطالعه و شواهد را دریافت کرده است.

در این مقاله به طور عمیق به چگونگی تکامل اولین نظریه‌های هوش به مدل فعلی CHC، توانایی‌های خاصی که طبق نظریه CHC هوش را تشکیل می‌دهند و در نهایت محدودیت‌ها و خطوط تحقیقاتی آینده‌ای که ممکن است در انتظار ما باشد، خواهیم پرداخت.

چگونه نظریه CHC شکل گرفت

فرمول‌بندی یک نظریه معتبر درباره اینکه هوش چگونه کار می‌کند و اجزای آن چگونه سازماندهی شده‌اند، بسیار مهم است. داشتن یک نظریه اثبات‌شده درباره ساختار هوش نه تنها به محققان این امکان را می‌دهد که یک چارچوب مشترک برای کار و درک ذهن داشته باشند، بلکه به کلینیک‌ها و روانشناسان مدرسه نیز اجازه می‌دهد تا ارزیابی‌های دقیقی انجام دهند و در نتیجه تصمیمات خوبی بگیرند.

بنابراین، طبقه‌بندی توانایی‌هایی که هوش را تشکیل می‌دهند، از اهداف اصلی این حوزه از زمان آغاز تحقیقات در مورد هوش در یک قرن پیش بوده است. نمی‌توانیم به جزئیات کامل توسعه آن بپردازیم، زیرا این موضوع از اهداف این مقاله فراتر می‌رود، اما اگر بخواهید می‌توانید تاریخ کامل هوش و تست‌های IQ را در مقاله ما که به آن اختصاص دارد، بیاموزید. اکنون فقط بر روی توسعه‌هایی که به نظریه CHC منجر شد، تمرکز خواهیم کرد.

یکی از اولین پژوهشگران هوش اسپیرمن بود که نظریه معروف دو عاملی هوش را پیشنهاد کرد، با هوش عمومی در بالاترین سطح و هر توانایی دیگری در زیر آن و تحت تأثیر آن.

شاگرد او، R. Cattell، نظر متفاوتی داشت و معتقد بود که هوش عمومی نمی‌تواند به خوبی هوش بزرگسالان را توضیح دهد. او پژوهشگری بسیار قوی بود و پس از بیست سال کار آماری، در سال 1943 نظریه جدیدی با شواهد فراوان و تأثیر زیاد منتشر کرد. او پیشنهاد کرد که هوش از دو عامل تشکیل شده است: هوش سیال و هوش بلورین. اولی نمایانگر ظرفیت خام و سرعت یادگیری بود، در حالی که هوش بلورین دانش از پیش کسب شده را منعکس می‌کرد.

کاتل به طور عمیق مطالعه کرده بود که چگونه قابلیت‌های مختلف در طول زمان تکامل، اوج و کاهش می‌یابند و کشف کرد که کاهش سرعت یادگیری با کاهش "قدرت" هوش یا مهارت در فعالیت‌ها همراه نیست. هوش سیال و بلورین به شدت مرتبط بودند، که تعجب‌آور نیست زیرا طبق نظریه‌اش، هوش سیال بالاتر به نوبه خود هر تلاش یادگیری را مؤثرتر کرده و به کسب دانش بیشتر کمک می‌کند.

او شاگرد خود، هورن، بود که در پایان‌نامه‌اش پیشنهاد ادغام نظریه کاتل با نظریه توانایی‌های مستقل تورستون را داد. به اصطلاح “نظریه گسترش‌یافته Gf-Gc” ابتدا به معنای افزودن به هوش سیال و هوش بلورین سایر توانایی‌ها مانند ادراک بصری، حافظه کوتاه‌مدت و بلندمدت و سرعت پردازش بود. اما با گذشت زمان، او و سایر محققان چندین عامل دیگر را پیشنهاد کردند و ایده اسپیرمن درباره وجود یک عامل هوش عمومی را رد کردند.

در سال 1993، کارول شاهکار مطلق "توانایی‌های شناختی انسانی" را منتشر کرد که در آن بیش از 400 مطالعه هوش را دوباره تحلیل کرد و نتیجه گرفت که نظریه گسترش‌یافته Gf-Gc صحیح است اما به اصلاحاتی نیاز دارد. او ساختار سه‌سطحی از هوش را پیشنهاد کرد و با جزئیات کامل، تمام توانایی‌های خاصی را که هر یک از توانایی‌های وسیع سطح-II را تشکیل می‌دادند، توصیف کرد. او همچنین سعی کرد به‌طور نظری توجیه کند که یک عامل عمومی از هوش واقعاً وجود دارد. کارول به‌عنوان آغازگر نظریه CHC کنونی شناخته می‌شود که در شکل اخیر خود توسط مک‌گرو در سال 1997 ارائه شد.

توانایی‌های مدل هوش CHC

همانطور که قبلاً گفتیم، طبق مدل CHC هوش، ساختار هوش با داشتن سه سطح مشخص می‌شود. در بالاترین سطح (سطح-III) هوش عمومی (که به آن "g" نیز گفته می‌شود) قرار دارد که توانایی هوش کلی را نمایندگی می‌کند. بحث‌های زیادی وجود دارد که آیا "g" فقط یک میانگین آماری است یا اینکه نمایانگر یک سطح کلی از مهارت است که وجود دارد. به نظر ما، به هر حال، اندازه‌گیری آن برای داشتن یک نمای کلی خلاصه ارزشمند است به شرطی که فرد به طور جامع اندازه‌گیری شود.

در سطح دوم (سطح-II) ما به آنچه که به عنوان توانایی‌های گسترده شناخته می‌شود می‌رسیم، که گروهی از توانایی‌های باریک مرتبط (سطح-I) هستند. این گروه آخر از توانایی‌های باریک، آخرین سطح است و توسط کارول به عنوان "تخصص‌های بیشتر توانایی‌ها، اغلب به روش‌های خاص که تأثیرات تجربه و یادگیری یا پذیرش استراتژی‌های خاص عملکرد را منعکس می‌کند" تعریف شده است.

این واقعیت که توانایی‌های خاص درون یک توانایی گسترده به هم مرتبط هستند، توجیه‌کننده‌ی گروه‌بندی آن‌ها در یک سطح بالاتر به عنوان یک توانایی گسترده است. همین استدلال در سطح بالاتر نیز صدق می‌کند. توانایی‌های گسترده در سطح-II کاملاً مستقل نیستند، بلکه به درجات مختلفی به هم مرتبط‌اند و به همین دلیل می‌توانند در یک عامل هوش عمومی گروه‌بندی شوند.

به عنوان مثال، استدلال استقرایی، استدلال استنتاجی و استدلال کمی متفاوت هستند اما به توانایی‌های خاصی مرتبط‌اند که در مجموع هوش سیال را تشکیل می‌دهند. معمولاً هر توانایی خاص با یک وظیفه مشخص در یک آزمون IQ آزمایش می‌شود. اما گاهی یک وظیفه وجود دارد که شامل سوالاتی از هر نوع استدلال است تا توانایی کلی هوش سیال را در یک وظیفه ارزیابی کند.

در ادامه، لیست کامل ۱۷ توانایی گسترده را خواهیم دید و در برخی از آن‌ها مثال‌هایی از توانایی‌های باریک آن‌ها را ذکر خواهیم کرد. برای این توصیف، از محققان فلاناگان و دیکسون (۲۰۱۴) و اشنایدر و مک‌گرو پیروی خواهیم کرد:

  1. هوش سیال (که به آن "Gf" نیز گفته می‌شود): به توانایی تمرکز بر توجه و حل مسائل جدید از طریق استدلال، یادگیری و شناسایی الگوها اشاره دارد. توانایی‌های خاصی که هوش سیال را تشکیل می‌دهند شامل استدلال استقرایی، استدلال استنتاجی و استدلال کمی هستند.

  1. درک-دانش / هوش بلورین (Gc): عمق و وسعت دانش ارزشمند در فرهنگ فرد است. برخی از توانایی‌های خاص آن شامل اطلاعات عمومی کلامی، توسعه زبان، دانش واژگانی یا توانایی شنیداری و غیره است.

  1. دانش خاص دامنه (Gkn): به سطح دانش تخصصی اشاره دارد که فرد در زمینه‌ای که بیشترین تمرکز را بر آن داشته، دارد.

  1. حافظه کوتاه‌مدت (Gsm): ظرفیت ذخیره و استفاده از اطلاعاتی است که در آگاهی در مدت زمان بسیار کوتاهی، معمولاً چند ثانیه، نگهداری می‌شود. توانایی‌های محدود آن شامل دامنه حافظه (تکرار ساده) و ظرفیت حافظه کاری (توانایی ذخیره و دستکاری اطلاعات) است.

  1. حافظه بلندمدت (Glr): مشابه حافظه کوتاه‌مدت است اما برای مدت‌های طولانی‌تر، از دقایق تا سال‌ها. این حافظه دارای توانایی‌های خاصی است، مانند حافظه تداعی، حافظه معنادار، حافظه یادآوری آزاد، روانی ایده و غیره.

متن برای ترجمه:

  1. پردازش بصری (Gv): توانایی حل مسائل بصری از طریق ادراک و تحلیل بصری، تخیل، شبیه‌سازی و تبدیل است. توانایی‌های خاص آن شامل تجسم، چرخش سریع، حافظه بصری، اسکن فضایی یا توهمات ادراکی و غیره است.

  1. سرعت پردازش (Gs): سرعتی است که یک کار خاص می‌تواند به طور مکرر انجام شود. توانایی‌های باریک آن شامل سرعت نوشتن، سرعت خواندن، سرعت ادراکی، سرعت آزمون‌گیری یا تسلط بر حساب است.

  1. سرعت واکنش و تصمیم‌گیری (Gt): سرعتی است که در آن تصمیمات ساده گرفته می‌شوند. توانایی‌های محدود آن شامل زمان واکنش ساده، زمان واکنش انتخابی، زمان واکنش معنایی، سرعت پردازش معنایی، سرعت مقایسه ذهنی و زمان بازرسی است.

  1. سرعت روان‌حرکتی (Gs): سرعت و سیالیت حرکات بدنی است. برخی از توانایی‌های خاص آن شامل سرعت حرکت اندام، سرعت نوشتن، سرعت بیان و زمان حرکت است.

  1. دیگر توانایی‌های کلی که به تفصیل بررسی نخواهیم کرد اما مدل نیز به آن‌ها توجه دارد عبارتند از: شنیداری (Ga) بویایی (Go)، لمسی (Gh)، دانش کمی (Gq)، خواندن و نوشتن (Grw)، حرکتی (Gk) و روان‌حرکتی (Gp).

یک راه عالی برای درک ساختار سلسله‌مراتبی توانایی‌های هوش، مشاهده آن‌ها به صورت گرافیکی است. در زیر می‌توانید ساختاری را به زبان انگلیسی مشاهده کنید که هوش سیال و توانایی‌های خاص آن در سطح-I به همراه سایر توانایی‌های گسترده سطح-II را به عنوان مثال نشان می‌دهد:

آزمون‌های هوش مبتنی بر نظریه CHC

از آنجا که بیشتر آزمون‌های هوش تحت حمایت یک نظریه کلی هوش جهانی توسعه نیافته بودند، چیزی که هم مقیاس‌های وکسلر و هم آزمون‌های استنفورد-بینه از آن رنج می‌بردند، علاقه اولیه زیادی به نظریه CHC وجود نداشت. این وضعیت پس از ایجاد آزمون هوش وودکاک-جانسون-III در سال 2001 تغییر کرد که اولین مجموعه آزمون هوش کاملاً مبتنی بر نظریه CHC شد. واضح است که WJ-III با نظریه CHC بسیار سازگار است.

اما شواهد فزاینده‌ای که از CHC حمایت می‌کرد، فشار بر توسعه‌دهندگان آزمون‌ها را برای تحلیل تناسب آزمون‌هایشان با CHC و حتی سازگاری آن‌ها با این نظریه افزایش داد. همچنین، محققان تحلیل‌های متقاطع را انجام دادند (با استفاده از دو آزمون مختلف با رویکردهای نظری متفاوت و ادغام نتایج آن‌ها برای تحلیل) تا ببینند آیا نتایج مشترک بیشتر از نظریه حمایت می‌کند و نتایج مثبتی به دست آوردند.

بنابراین اکنون نه تنها مقیاس‌های وکسلر یا آزمون استنفورد-بینه در راهنمای فنی خود توضیح می‌دهند که چگونه آزمون‌هایشان با CHC مطابقت دارد، بلکه وظایف آزمون‌ها نیز در آخرین نسخه‌هایشان برای بهتر شدن تطابق با این نظریه تغییر یافته‌اند. سایر آزمون‌های مرتبط مانند DAS، CAS، KBAIT و آزمون هوش رینولدز نیز به‌عنوان آزمون‌هایی که با نظریه CHC مطابقت دارند، شناخته شده‌اند، همان‌طور که محققان کیت و رینولدز (2010) توضیح می‌دهند.

محدودیت‌ها و توسعه آینده

همانطور که با تعداد زیاد توانایی‌هایی که CHC پیشنهاد می‌دهد مشاهده کرده‌ایم، این یک نظریه پیچیده است و همه بخش‌های آن به یک اندازه مورد تحقیق و اثبات قرار نگرفته‌اند. اولین محدودیت آن این است که به مطالعات با اندازه نمونه‌های بزرگ‌تر نیاز داریم که نماینده‌تری از جمعیت عمومی باشند. این امر نتایج را معنادارتر و حمایت از نظریه را قوی‌تر می‌کند.

دوم، هنوز کاوش کافی در مدل‌های رقیب انجام نشده است و همان‌طور که مک‌گیل و دنبروفسکی در مقاله‌ای که به‌طور انتقادی به CHC می‌پردازد توضیح می‌دهند، بخش زیادی از داده‌های حمایتی اخیر عمدتاً از آزمون وودکاک-جانسون-III می‌آید که همان‌طور که قبلاً گفتیم، آزمونی است که بر اساس نظریه CHC توسعه یافته است، بنابراین نتایج می‌توانند تا حدی تکراری باشند.

سوم، هوش بلورین یک توانایی مهم است و با این حال به نظر می‌رسد که یک مفهوم بسیار فرار است که ترکیبی از مهارت‌های کلامی، دانش، موفقیت‌های تحصیلی و فرهنگ را در بر می‌گیرد. جداسازی واضح‌تری از سایر توانایی‌ها ضروری است.

ما فکر می‌کنیم که در آینده بزرگ‌ترین نوآوری‌ها در نظریه از توانایی‌هایی خواهد آمد که اخیراً اضافه شده‌اند، مانند توانایی‌های حرکتی و روان‌حرکتی، که تا کنون به‌عنوان توانایی‌های بالقوه هوش به‌ندرت مورد مطالعه قرار گرفته‌اند.

شاید مهم‌تر از همه، ما فکر می‌کنیم که هوش هیجانی دیر یا زود نقش و پذیرش بزرگ‌تری در این مدل پیدا خواهد کرد. در حال حاضر، تنها به‌طور محدود به عنوان "دانش رفتارها" در نظر گرفته می‌شود، که یک توانایی سطح یک باریک در چارچوب دانش خاص حوزه است. ما هیچ شکی نداریم که این موضوع اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد.

خلاصه‌ای از مدل CHC

ما به طور کامل اصول مدل هوش معتبرترین، یعنی مدل CHC را بررسی کرده‌ایم. پس از مرور مدل‌های قبلی که به شکل کنونی آن منجر شدند، فهرست کامل توانایی‌ها و برخی مثال‌ها از توانایی‌های خاص‌تر که هر یک از آن‌ها را تشکیل می‌دهند، مشاهده کردیم.

فهرست توانایی‌های گسترده و محدود در حال حاضر بزرگ و در حال رشد است، که این امر قابل درک است زیرا انسان‌ها موجودات بسیار پیچیده‌ای هستند. احتمالاً، این مدل در آینده تغییراتی خواهد داشت، به ویژه با اهمیت بیشتر هوش هیجانی، و شاید برخی ساده‌سازی‌ها که هنوز قدرت پیش‌بینی مدل را حفظ کنند.

بیش از هر زمان دیگری واضح است که علم از این ایده حمایت می‌کند که هوش تنها به شناسایی الگوهای پیچیده، ریاضیات و استدلال انتزاعی مربوط نمی‌شود، حتی اگر این‌ها شاید مهم‌ترین مهارت‌ها برای توضیح آن و اندازه‌گیری به دلیل قدرت پیش‌بینی‌شان باشند. بلکه شامل بسیاری از توانایی‌های دیگر به‌طور متمایز مانند پردازش بصری یا شنوایی، سرعت، حافظه یا توانایی‌های روان‌حرکتی است. در نهایت، وقتی درباره هوش صحبت می‌کنیم، به سازگاری با محیط اشاره داریم و انسان‌ها به طرز شگفت‌انگیزی در راه‌های مختلف سازگار شده‌اند.