حتی زمانی که به ۲٪ از جمعیت با بالاترین ضریب هوشی در کل سیاره نگاه میکنیم، با طیف وسیعی از مشاغل مواجه میشویم که به ما میگوید هر نابغهای یک دانشمند یا مدیر کسبوکار نیست. اگر موفقیت را با پول برابر بدانیم، عوامل زیادی بر سرنوشت مالی ما تأثیر میگذارند: یکی از آنها هوش است، اما پیشینه اجتماعی-اقتصادی و ویژگیهای شخصیتی ما به اندازه ضریب هوشی مرتبط هستند.
تصور کنید یک انجمن نخبگان فکری با شرایط ورود سخت که در سرتاسر جهان بدون توجه به ملیت، قومیت یا سیاست گسترش یافته است. تنها برگزیدگان میتوانند شرکت کنند و عضو شوند... این چه صدایی دارد؟ ایلومیناتی؟ یک باشگاه مرموز از رمانهای دن براون؟ هیچکدام از اینها. ما درباره یک جامعه واقعی صحبت میکنیم. این جامعه منسا نام دارد و تنها یک معیار پذیرش دارد: تعلق به ۲٪ از جمعیت با بالاترین ضریب هوشی. حالا بیایید یک لحظه فکر کنیم. ما حدود ۱۴۵۰۰۰ نفر را به عنوان باهوشترین افراد جهان ثبت کردهایم... سوالات واضح اولیه این است: آنها چگونه هستند؟ آیا گردهماییهایشان مانند سریال تئوری بیگ بنگ است؟ آیا آنها موفقتر از بقیه ما انسانها هستند؟
نکتهای حیاتی در اینجا این است که هر یک از ما موفقیت را چگونه تعریف میکنیم و چگونه آن را اندازهگیری میکنیم. این مفهوم انتزاعی یک دیدگاه بسیار شخصی از جهان است که معیارهای آن عمدتاً به پیشینه اجتماعی، سیاسی و آموزشی ما مربوط میشود. علاوه بر این، ممکن است با گذشت زمان تغییر کند، زیرا ما بزرگتر میشویم و تجربیات مختلفی را جمعآوری میکنیم. اما… بیایید صادق باشیم، موفقیت در جامعه سرمایهداری ما معمولاً شامل وضعیت و پول است. تعدادی از محققان رابطه بین IQ و موفقیتهای اجتماعی-اقتصادی را ارزیابی کردهاند. موفقیت در اینجا به عنوان مجموع تحصیلات (بالاترین سطح تحصیلی که به پایان رسیده)، شغل (با استفاده از مقیاسهایی که اعتبار شغلی را ارزیابی میکنند) و درآمد (یعنی، حقوق) تعریف میشود. این مطالعات شامل اندازهگیری IQ کودکان و پیگیری آنها به مدت حداقل 10 سال تا 50 سال است!—باید اعتراف کنیم که روانشناسان با هدیه صبر مجهز هستند.
نتایج نشان میدهد که هوش به طور متفاوتی با موفقیت مرتبط است. در حالی که ضریب هوشی پیشبینیکننده خوبی برای موفقیت تحصیلی و شغلی است، درآمدها داستان متفاوتی دارند. آنها معمولاً با هم پیش میروند، اما ارتباط آنها چندان قوی نیست.
این ممکن است تعجبآور نباشد. اگر ضریب هوشی تنها عامل تعیینکننده برای ثروتمند شدن بود، تنها بهترین ذهنها ثروتمند میشدند. مطمئنم که همه ما میتوانیم مثالهایی بیاوریم که این نظریه را رد میکند. جهان—هشدار اسپویلر!—بهطور مطلق meritocratic نیست. تواناییهای فردی، همانطور که مطالعات نشان دادهاند، میتوانند پیشبینی کنند که چه چیزی به شخص بستگی دارد، مانند عملکرد شغلی. با این حال، متغیرهای دیگری وجود دارند که میتوانند درآمد ما را توضیح دهند. نقطه شروع ما عمدتاً به جایی که به دنیا آمدهایم بستگی دارد. تحقیقات نشان دادهاند که زمینه اجتماعی به اندازه هوش ما بر حقوق آیندهمان تأثیر میگذارد. بعد از همه، منابع و فرصتها بسته به وضعیت اقتصادی-اجتماعی والدین ما متفاوت است.
با توجه به اینکه IQ تا حدی تحت تأثیر ژنتیک ما قرار دارد (همانطور که در مقاله IQ و ژنها توضیح دادهایم) و ما نمیتوانیم بر پسزمینه اقتصادی که در آن بزرگ میشویم کنترل داشته باشیم، آیا واقعاً میتوانیم سرنوشت مالی خود را تحت تأثیر قرار دهیم؟ عملکرد تحصیلی ممکن است اولین نشانه را به ما بدهد. نمرات با اندازهگیری IQ یکسان نیستند. در اینجا، جنبههایی مانند یادگیری مرتبط با مدرسه و انگیزه نقش دارند. این عوامل که واقعاً قابل تغییر و بهبود هستند، یک همبستگی متوسط بین معدل (GPA) و حقوق ایجاد میکنند. با این حال، ما نتوانستهایم جنبه منحصر به فردی را پیدا کنیم که بتواند به طور قابل اعتمادی موفقیت اقتصادی را پیشبینی کند.
متعادل کردن شانسها
حالا، به خاطر بحث، بیایید تصور کنیم که میتوانیم متغیرهای قبلی را برابر کنیم. بیایید سه شخصیت مشهور فکری را بررسی کنیم که به آموزش و حمایت اقتصادی دسترسی دارند. آیا همه آنها ثروتمند خواهند شد؟
مستقیم از ایتالیا، او الهامبخش نویسندگان، نقاشان، خوانندگان و مجسمهسازان بوده است. افسانهاش در طول قرنها به طور مداوم رشد کرده است. مشهورترین نقاشی او همچنان مرکز توجه در لوور است. بله، ما درباره لئوناردو داوینچی صحبت میکنیم. با وجود اینکه او اوج هنر و اختراع را نمایندگی میکند، استانداردهای کنونی او را به عنوان یک استاد تعلل طبقهبندی میکنند. او تحمل پایینی برای کسلکننده بودن داشت و پروژههای زیادی را به طور همزمان بر عهده میگرفت و گاهی اوقات آنها را بلافاصله پس از مفهومسازی رها میکرد. کمالگراییاش او را از اعلام پایان یک نقاشی بازمیداشت که منجر به آثار ناتمام میشد. با چنین شهرتی، بیایید بگوییم هیچ شرکتی لئوناردو را کارمند سال نمینامد.
نیکولا تسلا یک مخترع صرب-کروات بود. دنیای مدرن به طور عمده بر اساس ایدههای او در تولید برق عمل میکند. او آبشار نیاگارا را به یک نیروگاه تولید برق تبدیل کرد. با وجود داشتن حامیان تأثیرگذار و دورهای طلایی که او را یکی از بزرگترین مهندسان زمانش میدانستند، شخصیت عجیب و ادعاهای اغراقآمیز او درباره اختراعات ممکن باعث شد که به عنوان یک «دانشمند دیوانه» شناخته شود. ایدههای او پایهگذار توسعه کنترل از راه دور، رادار و رباتیک بودند. با این حال، او تقریباً بدون پول مرد.
شخصی که به عنوان دارای بالاترین ضریب هوشی در تمام دورانها شناخته میشود و به خاطر این دستاورد به کتاب گینس راه یافته، نویسنده آمریکایی مریلین واس ساوانت است. او ریاضیدان، مدرس و ستوننویس است که از سال ۱۹۸۶ نوشتن «از مریلین بپرسید» را آغاز کرد، پس از اینکه در رتبهبندی مشهور جهانی قرار گرفت. در این بخش روزهای یکشنبه مجله پاراد، او به سوالات در موضوعات مختلف علمی پاسخ میدهد، معماها را حل میکند و آزمونهای خودساخته ارائه میدهد. اگر میخواهید به یک سوال قدیمی پاسخ دهید، میتوانید آن را برای او ارسال کنید. او واقعاً از هوش خود بهرهمند شده است! فوربز دارایی خالص او را ۱۵ میلیارد دلار تخمین میزند.
آیا IQ میتواند درآمد بالاتری را پیشبینی کند؟ درآمد متوسط گروههای با IQ بالا از متوسط بیشتر است، اما تحلیل دادهها نشان داده است که وقتی درآمدهای بالا را با کمترین درآمد مقایسه میکنیم، تفاوت اصلی ویژگیهای شخصیتی است. افرادی که در بالاترین سطح اراده، پشتکار و تمایل به برتری بیشتری نشان میدهند. این نشان میدهد که در حالی که IQ در موفقیت زندگی نقش دارد، ویژگیهای شخصیتی نیز یک عامل تعیینکننده هستند. نتایج بهتر به شدت با «عمل کردن» مرتبط به نظر میرسند. همانطور که پیکاسو گفت: «عمل کلید بنیادین همه موفقیتهاست».
افراد باهوش چگونه زندگی خود را میگذرانند؟
با تمام این اطلاعات، بیایید به افراد منسا برگردیم. آیا میتوانید حدس بزنید که چه نوع شغلهایی برای نخبگان وجود دارد؟ در حالی که در گروههای با IQ بالا برخی افراد پزشک، دانشمند یا مدیران کسبوکار میشوند، گزارشها نشان میدهند که دیگران به شغلهای رایجتری مانند افسران پلیس، رانندگان کامیون یا شیشهگران روی میآورند... پس چه اتفاقی برای این افراد بااستعداد فوقالعاده که شغلهای سادهتری دارند میافتد؟ آیا آنها به «پتانسیل کامل» خود نرسیدهاند؟
پیروزیهای مالی و مادی میتوانند به عنوان نشانههای موفقیت در نظر گرفته شوند. با این حال، یک جنبه دیگر نیز وجود دارد. ثروت، شهرت و زیبایی آنچه را که روانشناسان اهداف بیرونی مینامند، تشکیل میدهند. تمایل به فعالیت در نقاط مختلف تاریخ برای به دست آوردن سرپناه، ایمنی و غذا اساسی بوده است. اما در اقتصادهای مصرفگرا، اهداف ما بر اساس مقایسههای اجتماعی و بین فردی ساخته میشوند. این میتواند بسیار خطرناک باشد. با افزایش ارزشهای مادی مردم، آنها تمایل دارند خود را با گروههای اجتماعی جدید مقایسه کنند. اگر من قبلاً یک قایق تفریحی دارم، آنچه اکنون نیاز دارم یک جت است، زیرا، میدانید، همسایهام یکی دارد. بنابراین، اهداف بیرونی ما به طور مداوم خارج از دسترس هستند. این دایره بیپایان میتواند به شدت بر رفاه ما تأثیر بگذارد. این ‘سوی تاریک رویای آمریکایی’ است.
در مقابل، آرزوهای درونی به رشد شخصی، روابط نزدیک، کمک به جامعه و سلامت جسمانی متمرکز هستند. این اهداف نیازهای روانشناختی اساسی را برآورده کرده و میتوانند واقعاً مراکز پاداش را در مغز ما فعال کنند. همانطور که ممکن است حدس زده باشید، مطالعات این اهداف را با شادی مرتبط کردهاند. پس چه میشود اگر… آن روشنفکران با مشاغل سادهتر واقعاً زندگی را درک کردهاند؟ چه میشود اگر آنها بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه انتخاب کردهاند که بر آنچه برای رفاهشان بهتر است تمرکز کنند؟
البته هیچ چیزی سیاه یا سفید نیست. برای دسترسی به آنچه اجداد ما به دنبالش بودند: پناهگاه، امنیت و غذا، به سطح معینی از پول نیاز است. هر یک از ما متفاوت هستیم و به تعادل خاصی بین اهداف بیرونی و درونی نیاز داریم تا حس معنا و هدف داشته باشیم. با این حال، زمان محدود است و اگر مجبور به انتخاب بین یکی یا دیگری باشید، تحقیقات به شدت از تمرکز بر روی خود به جای وضعیت شما حمایت میکنند. در نهایت، بزرگترین دستاوردهای داوینچی از «مجموعه استعداد» منحصر به فرد او و عدم تمایلش به تمرکز بر یک چیز به وجود آمد. «ایدههای دیوانهوار» تسلا پایهگذار ساخت رباتها بود، چیزی که حتی او هم پیشبینی نکرده بود. مریلین خود نیز بیان کرده که IQ بسیاری از جنبههای هوش را اندازهگیری نمیکند. باهوش بودن ممکن است به معنای انجام بهترین کار برای خودتان باشد.
.png)






.png)


