روانشناسی یک علم باستانی نیست، اما تحقیقات در مورد هوش دقیقاً همان چیزی است که آغاز آن را به عنوان یک فعالیت علمی قوی تحریک کرد. با این حال، تا اواخر دهه ۹۰ بود که تحقیقات پیشگامانه‌ای در مورد مفهوم جذاب "هوش هیجانی" (که به آن "EQ" نیز گفته می‌شود) ظاهر شد. در چند سال، محبوبیت آن به طرز چشمگیری افزایش یافت و به دلایل خوبی.

تأثیر هوش هیجانی در روابط، دوستی‌ها و کار بسیار زیاد است. و یک باور جالب که به طور گسترده‌ای پذیرفته شده، تحت بررسی بیشتری قرار گرفته است. آیا ما مردان و زنان مهارت‌های هوش هیجانی متفاوتی داریم؟ یا اینکه میانگین EQ ما مشابه است (معادل IQ در دنیای هیجانی). خوب، متأسفانه برای ما مردان، این موردی است که تجربه و علم به خوبی با هم تطابق دارند. زیرا تحقیقات نشان می‌دهد که زنان مهارت‌های EQ بهتری دارند. اما این کار چندان آسان نیست.

اما صبر کنید، هوش هیجانی چیست؟

قبل از اینکه وارد شویم، درک اینکه هوش هیجانی واقعاً چیست بسیار مهم است. می‌توانید آن را به‌طور عمیق در مقاله جامع ما درباره این مفهوم بررسی کنید. به هر حال، یک تعریف بسیار خوب، تعریفی است که در سال 2004 توسط پیشگامان این حوزه، مایو و سالووی ارائه شده است، که طبق آن هوش هیجانی توانایی درک احساسات (خود و دیگران)، فهم آن احساسات و توانایی مدیریت و استفاده موفقیت‌آمیز از آن‌ها به‌طور سازگار است.

این موضوع پیچیده‌تر از این است زیرا در حقیقت دو جنبه از هوش هیجانی وجود دارد که می‌توان آن‌ها را به روش‌های مختلف اندازه‌گیری کرد. از یک سو، ما EQ مبتنی بر عملکرد عینی داریم (مانند درک احساسات، که می‌تواند با اندازه‌گیری سطح مهارت در درک احساسات در چهره‌ها ارزیابی شود) و از سوی دیگر EQ شخصیت و گرایش (که به آن EQ ویژگی نیز گفته می‌شود) داریم، مانند خوش‌بینی که بیشتر شبیه به یک ویژگی شخصیتی است.

زن و مرد

زمانی که با این درک آماده شدیم، می‌توانیم با اطمینان به آخرین کشفیات بپردازیم. تحقیقات جالبی در حال حاضر به عمق معماری هوش هیجانی می‌رود. و تفاوت‌های بین مردان و زنان هر روز بیشتر و واضح‌تر از همیشه تکرار می‌شود. یک نتیجه ساده روشن شده است، تقریباً تمام مطالعات نشان می‌دهند که زنان کمی هوش هیجانی بالاتری نسبت به مردان دارند. این تفاوت واقعاً کوچک است، اما به طور فزاینده‌ای غیرقابل انکار است.

اگر به تعریفی که در ابتدای صحبت کردیم، توجه کنیم، هوش هیجانی تنها یک مهارت خاص نیست، بلکه از زیرمهارت‌های هیجانی مختلفی تشکیل شده است، مانند درک و ادراک احساسات. تفاوت‌ها بین مردان و زنان در این زیرمهارت‌ها برابر نیست. مطالعات اخیر نشان داده‌اند که به طور کلی، زنان در درک احساسات دیگران بهتر از مردان هستند، در حالی که در سایر موارد بیشتر برابرند. بنابراین می‌توان گفت که آنها هوش بین‌فردی بیشتری دارند.

توسعه هوش هیجانی

علاوه بر قاعده کلی که زنان در دوران کودکی کمی سریع‌تر رشد می‌کنند، این تفاوت در آن مرحله نیز قابل مشاهده است. و این نکته‌ای مهم است که باید در نظر داشته باشید تا از مشکلات احتمالی جلوگیری کنید. به طور کلی، تحقیقات نشان می‌دهد که دختران نگرش بیشتری به رفتارهای اجتماعی دارند، تمایل بیشتری به کمک به دیگران دارند و بیشتر به ایجاد و ترمیم روابط خوب اهمیت می‌دهند.

مشخص نیست که چقدر از این موضوع باید به تربیت ما و انتظارات اجتماعی نسبت داده شود و چقدر به ژن‌های ما مربوط می‌شود. این موضوع هنوز مورد بحث است و احتمالاً هر دو عامل جزئی از دلایل هستند. مردان به طور تکاملی در جوامع گذشته باید رقابت می‌کردند و رفتار تهاجمی‌تری داشتند.

هر چه که باشد، پسران خطر بیشتری برای تبدیل شدن به زورگو دارند. این به این واقعیت مربوط می‌شود که پسران به طور متوسط، مهارت‌های کمتری در شناسایی احساسات دیگران دارند (همانطور که قبلاً گفتیم) و داشتن شناسایی پایین احساسات در بیشتر موارد پیش‌نیاز مهمی برای تبدیل شدن به زورگو است (در میان بسیاری دیگر).

از سوی دیگر، داشتن کنترل پایین بر احساسات یک عامل خطر مهم برای تبدیل شدن به قربانی است. دخترانی که مهارت‌های کنترل عاطفی ضعیفی دارند و در عین حال نگرش کمتر تهاجمی و بیشتر prosocial دارند، در نتیجه خطر بیشتری برای تبدیل شدن به قربانیان آزاردهندگان دارند (Rueda-Gallego و همکاران، 2022). با توجه به تأثیر عظیم آزار و اذیت بر زندگی افراد در درازمدت و اینکه تقریباً 30٪ از کودکان به نوعی درگیر هستند، چه به عنوان آزاردهنده، قربانی یا ناظر منفعل، تقویت کودکانمان از طریق آموزش مهارت‌های عاطفی قوی برای غلبه بر این خطرات حیاتی می‌شود.

در محل کار

سازمان‌ها به شدت از اهمیت هوش هیجانی در کارکنان خود آگاه شده‌اند اگر می‌خواهند تیم‌های بزرگی بسازند و موفق شوند. این واقعاً پیش‌بینی‌کننده خوبی برای عملکرد و موفقیت است. بنابراین اگر قرار است کسی را استخدام کنید، این جنبه را فراموش نکنید! با این حال، از آنجا که هوش هیجانی و هوش شناختی احتمال خوبی برای هم‌راستا بودن دارند، مطالعات نشان داده‌اند که تأثیر واقعی EQ به‌ویژه در مشاغل با ماهیت هیجانی قابل مشاهده است (مانند خدمات مشتری).

ما به راحتی می‌توانیم به این نتیجه برسیم که زنان در آن مشاغل مزیت خاصی برای عملکرد بهتر دارند. اما نباید فراموش کنیم که تفاوت‌هایی که در اینجا صحبت می‌کنیم، میانگین‌های جهانی هستند و هر فرد خاص دنیای خود را دارد.

یک نکته بسیار مهم که باید به خاطر داشته باشید این است که هوش هیجانی (EQ) قابل آموزش و بهبود است. هرچه مدت زمان آموزش بیشتر باشد، تأثیر آن معمولاً پایدارتر است. مانند حافظه، بهتر است یادگیری را با فاصله و تکرار انجام دهید. نتایج متوسط هستند (Hodzic et al., 2018)، نه فوق‌العاده. با این حال، گاهی اوقات یک بهبود متوسط در EQ در یک تیم می‌تواند تفاوت زیادی ایجاد کند. بنابراین، فرقی نمی‌کند که شما مرد باشید یا زن، آموزش EQ قطعاً می‌تواند مفید باشد.

در نهایت، نمی‌توانیم بدون صحبت درباره یک نتیجه تاریک که محققان در محیط‌های کاری یافته‌اند، به پایان برسیم. به نظر می‌رسد مردان بیشتری وجود دارند که به طور متوسط رقابتی‌تر هستند و آماده‌اند از هوش هیجانی خود به طور بدخواهانه برای پیشرفت در حرفه‌شان استفاده کنند. درست است که تفاوتی که محققان یافته‌اند کوچک است، اما وجود دارد.

برعکس، آنها همچنین دریافتند که هرچه یک زن از هوش هیجانی بیشتری برخوردار باشد، احتمال بیشتری دارد که از اشکال غیرمستقیم دستکاری (مانند بی‌صداقتی از طریق چاپلوسی دروغین) استفاده کند.

در هر صورت، تحقیقات بیشتری لازم است. اما فکر می‌کنم منطقی است که زنان بیشتر به استفاده از اشکال غیرمستقیم دستکاری و پرخاشگری برای پیشبرد اهدافشان تمایل دارند، در حالی که مردان بیشتر مایلند از تاکتیک‌های دستکاری مستقیم و پرخاشگرانه در صورت لزوم استفاده کنند. اما همان‌طور که قبلاً گفته شد، این به داستان هیچ فرد خاصی اشاره ندارد، بلکه به میانگین‌ها مربوط می‌شود.

نتیجه‌گیری

همانطور که مشاهده کردیم، زنان معمولاً مهارت‌های هوش هیجانی بهتری دارند، به ویژه در درک احساسات دیگران. با توجه به اهمیت آن، آموزش بلندمدت آنها راهی عالی برای اطمینان از این است که فرزندان و بزرگسالان آینده ما به حداکثر پتانسیل در این زمینه دست یابند.